شعر آشفته


گفت: این روزها کمی افسرده به نظر میرسی!
گفتم: واقعا؟
گفت: حتما نیمه شب ها زیادی فکر می کنی. من فکر کردن های نیمه شب را کنار گذاشته ام.
گفتم: چطور تونستی این کار را بکنی؟
او گفت: هر وقت افسردگی به سراغم می آید، شروع به تمیز کردن خانه می کنم. حتی اگر دو یا سه صبح باشد. ظرف ها را می شویم، اجاق را گردگیری می کنم، زمین را جارو می کشم، دستمال ظرف ها را در سفیدکننده می اندازم، کشوهای میزم را منظم می کنم و هر لباسی را که جلوی چشم باشد اتو می کشم. آن قدر این کار را می کنم تا خسته شوم، بعد چیزی می نوشم و می خوابم. صبح بیدار می شوم و وقتی جوراب هایم را می پوشم، حتی یادم نمی آید شب قبل به چه فکر می کردم!
بار دیگر به اطراف نگاهی انداختم. اتاق مثل همیشه، تمیز و مرتب بود.
گفت: آدم ها در ساعت سه صبح به هر جور چیزی فکر می کنند. همه ما اینطور هستیم. برای همین، هر کدام مان باید شیوه مبارزه خود را با آن پیدا کنیم.

|هاروکی موراکامی|

  • یک ‌آشفته


می‌دانم. می‌دانم که دیگر هرگز به چیزی یا کسی برخورد نخواهم کرد که احساس تندی را در من به وجود آورد. می‌دانی، شروع به دوست داشتن کسی کردن، اقدام مهمی است. باید نیرو، کنجکاوی، کوری داشت. حتی لحظه‌ای هست، در آغاز، که باید از پرتگاهی پایین پرید: اگر کسی بهش فکر کند، این کار را نخواهد کرد. می‌دانم که من دیگر هیچ‌وقت نخواهم پرید.

|ژان پل سارتر|
|از کتاب: تهوع|

  • یک ‌آشفته

بودن

۰۱
دی

همیشه بودنهایى هست
هر چقدر هم که باشد
بماند
نرود
باز هم دلتنگش هستى

|امیر وجود|

  • یک ‌آشفته


عاشقانه هایت را نشانش بده!
مگر یک زن چقدر میتواند،
حسرتِ لمسِ دستانت
میانِ موهایش را،
در رُمان ها بخوان.!

  • یک ‌آشفته

نه با کسی بحث کن

نه از کسی انتقاد کن

هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن

آدمها عقیده ات را که می پرسند نظرت را نمی خواهند.

می خواهند با عقیده ی خودشان موافقت کنی

بحث کردن با آدمها بی فایده است.

|چراغ ها را من خاموش می کنم| |زویا پیرزاد|

  • یک ‌آشفته

دنیا دمدمی است، دو روز دیگر ماها خاک می شویم. چرا سر حرف های پوچ وقتمان را تلف بکنیم؟


چیزی که می ماند همان خوشی است، وقت را باید غنیمت شمرد. باقیش پوچ است و بعد افسوس دارد!

|صورتک ها|

|صادق هدایت|

  • یک ‌آشفته

برای این مردم، هرگز خودت را تغییر مده!

چون اینان هرروز تورا به یک شکل می خواهند ...


شکل تصورات غلطشان که فکر می کنند تنها حقیقت درست جهان است ...


|سرزمین گوجه های سبز| هرتا مولر|

  • یک ‌آشفته

تازگی ها در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمی گویم 

سکوت و سکوت و سکوت ..

انگار که لال شده باشم ؛ شاید هم کور و کر 

دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش را ..

می دانی ؟ دیر .. دریافتم که مسئول طرز فکر آدم ها نیستم ..

بگذار هرکه هرچه خواست بگوید !

چه اهمیتی دارد ؟


من در لاک خود راحت ترم .. آن جا می شود آرام و بی دغدغه زندگی کرد

ماهی ها نه گریه می کنند .. نه قهر و نه اعتراض !

تنها که می شوند .. قید دریا را می زنند و تمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقیشان .. برعکس شنا می کنند ...

|فروغ فرخزاد|

  • یک ‌آشفته

مختصر توصیفی از یک اختلال

اختلال مزمنی که دیر و زود

می پریشاند روان را تار و پود

می شود آشفته رفتار و شناخت

عاطفه محدود گردد یکنواخت

می شود آغاز قبل از بیست و پنج

می نهد یک عمر را در درد و رنج

شرح گویم از گذشته تا به حال

ریشه ی تاریخی این اختلال 

این مرض تا قبل قرن نوزده

بیش و کم توصیف گشته گاه گه

غالب توصیف ها کامل نبود

نحوه ی تشخیص را شامل نبود

عالمی بی مو و با ریش و سبیل

کو" کرپلین" بود و نامش هم "امیل"

داد تعریفی ز بیماری سپس

خواند نامش را "دمانس زودرس" 

گفت زایل میکند عقل و خرد

زندگی را رو به ویرانی برد

با چنین پیش آگهی در یک نگاه 

اندک اندک زندگی گردد تباه

همزمان با او "بلولر " نیز بود

فکر و ذکرش واژه ی " اسکیز" بود

واژه ی امروز را بنیان نهاد

نام " اسکیزوفرن" بر آن نهاد

گفت بین فکر و احساس و عمل

رابطه "اسکیزم" گردد یحتمل

او برای صحبت از این ساز و کار

ساخت بنیاد علائم بر چهار

عاطفه محدود و بی پاسخ بود

یا تداعی سست و بی معنی شود

یا دودل گردد به کار و زندگی

اسیر حال در خود ماندگی

کرد مطرح هر یکی از دیگری

بعد از آن توصیف های بهتری

آنچه اکنون پایه ی تشخیص ماست

شرح حال مبتلای بی نواست 

آنچه می بینیم اندر حال او

شرحی از کیفیت احوال او

وانچه در رفتار او جاری بود

پایه ی تشخیص بیماری بود

|ناشناس|

پ.ن:اگر  نام شاعران و نویسندگان رو میدونید اطلاع بدین لطفا:)

سپاس

  • یک ‌آشفته


اگر اسکیزوفرنی مثل سرماخوردگی بود,یک روز از خواب بیدار می شدم و می گفتم:سلام من اسکیزوفرنی خوردم,دیشب پتویم کمی آن طرف تر رفت,باد سرد می وزید و یک عالمه آدم را بر سرم هجوم آورد.

|ناشناس|

  • یک ‌آشفته