شعر آشفته

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

نه با کسی بحث کن

نه از کسی انتقاد کن

هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن

آدمها عقیده ات را که می پرسند نظرت را نمی خواهند.

می خواهند با عقیده ی خودشان موافقت کنی

بحث کردن با آدمها بی فایده است.

|چراغ ها را من خاموش می کنم| |زویا پیرزاد|

  • یک ‌آشفته

دنیا دمدمی است، دو روز دیگر ماها خاک می شویم. چرا سر حرف های پوچ وقتمان را تلف بکنیم؟


چیزی که می ماند همان خوشی است، وقت را باید غنیمت شمرد. باقیش پوچ است و بعد افسوس دارد!

|صورتک ها|

|صادق هدایت|

  • یک ‌آشفته

برای این مردم، هرگز خودت را تغییر مده!

چون اینان هرروز تورا به یک شکل می خواهند ...


شکل تصورات غلطشان که فکر می کنند تنها حقیقت درست جهان است ...


|سرزمین گوجه های سبز| هرتا مولر|

  • یک ‌آشفته

تازگی ها در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمی گویم 

سکوت و سکوت و سکوت ..

انگار که لال شده باشم ؛ شاید هم کور و کر 

دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش را ..

می دانی ؟ دیر .. دریافتم که مسئول طرز فکر آدم ها نیستم ..

بگذار هرکه هرچه خواست بگوید !

چه اهمیتی دارد ؟


من در لاک خود راحت ترم .. آن جا می شود آرام و بی دغدغه زندگی کرد

ماهی ها نه گریه می کنند .. نه قهر و نه اعتراض !

تنها که می شوند .. قید دریا را می زنند و تمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقیشان .. برعکس شنا می کنند ...

|فروغ فرخزاد|

  • یک ‌آشفته

مختصر توصیفی از یک اختلال

اختلال مزمنی که دیر و زود

می پریشاند روان را تار و پود

می شود آشفته رفتار و شناخت

عاطفه محدود گردد یکنواخت

می شود آغاز قبل از بیست و پنج

می نهد یک عمر را در درد و رنج

شرح گویم از گذشته تا به حال

ریشه ی تاریخی این اختلال 

این مرض تا قبل قرن نوزده

بیش و کم توصیف گشته گاه گه

غالب توصیف ها کامل نبود

نحوه ی تشخیص را شامل نبود

عالمی بی مو و با ریش و سبیل

کو" کرپلین" بود و نامش هم "امیل"

داد تعریفی ز بیماری سپس

خواند نامش را "دمانس زودرس" 

گفت زایل میکند عقل و خرد

زندگی را رو به ویرانی برد

با چنین پیش آگهی در یک نگاه 

اندک اندک زندگی گردد تباه

همزمان با او "بلولر " نیز بود

فکر و ذکرش واژه ی " اسکیز" بود

واژه ی امروز را بنیان نهاد

نام " اسکیزوفرن" بر آن نهاد

گفت بین فکر و احساس و عمل

رابطه "اسکیزم" گردد یحتمل

او برای صحبت از این ساز و کار

ساخت بنیاد علائم بر چهار

عاطفه محدود و بی پاسخ بود

یا تداعی سست و بی معنی شود

یا دودل گردد به کار و زندگی

اسیر حال در خود ماندگی

کرد مطرح هر یکی از دیگری

بعد از آن توصیف های بهتری

آنچه اکنون پایه ی تشخیص ماست

شرح حال مبتلای بی نواست 

آنچه می بینیم اندر حال او

شرحی از کیفیت احوال او

وانچه در رفتار او جاری بود

پایه ی تشخیص بیماری بود

|ناشناس|

پ.ن:اگر  نام شاعران و نویسندگان رو میدونید اطلاع بدین لطفا:)

سپاس

  • یک ‌آشفته


اگر اسکیزوفرنی مثل سرماخوردگی بود,یک روز از خواب بیدار می شدم و می گفتم:سلام من اسکیزوفرنی خوردم,دیشب پتویم کمی آن طرف تر رفت,باد سرد می وزید و یک عالمه آدم را بر سرم هجوم آورد.

|ناشناس|

  • یک ‌آشفته

:

.

‎ما زندگی را انتخاب نمی‌کنیم، این زندگی است که ما را انتخاب می‌کند. نمی‌توانیم شاکی باشیم که چرا زندگی، خوشی‌ها و اندوه‌های خاصی را به ما اختصاص داده و ما فقط ناگزیریم آنها را بپذیریم و ادامه دهیم. ما نمی‌توانیم زندگی‌مان را انتخاب کنیم اما می‌توانیم تصمیم بگیریم که با شادی‌ها واندوه‌هایی که به ما داده شده، چگونه برخورد کنیم



‎از کتاب خیانت

|‎پائولو کوئلیو |

  • یک ‌آشفته

دروغ

۲۷
آذر

مپرس شادی من حاصل از کدام غم است

که پشت پرده ی عالم هزار زیر و بم است


زیان اگر همه ی سود آدم از هستی ست

جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است


اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی

که آنچه کاخ تو را خاک میکند ستم است


خبر نداشتن از حال من بهانه ی توست

بهانه ی همه ظالمان شبیه هم است


کسی بدون تو باور نکرده است مرا

که با تو نسبت من چون دروغ با قسم است


تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست

وگرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است

|فاضل نظری|

  • یک ‌آشفته