مختصر توصیفی از یک اختلال
اختلال مزمنی که دیر و زود
می پریشاند روان را تار و پود
می شود آشفته رفتار و شناخت
عاطفه محدود گردد یکنواخت
می شود آغاز قبل از بیست و پنج
می نهد یک عمر را در درد و رنج
شرح گویم از گذشته تا به حال
ریشه ی تاریخی این اختلال
این مرض تا قبل قرن نوزده
بیش و کم توصیف گشته گاه گه
غالب توصیف ها کامل نبود
نحوه ی تشخیص را شامل نبود
عالمی بی مو و با ریش و سبیل
کو" کرپلین" بود و نامش هم "امیل"
داد تعریفی ز بیماری سپس
خواند نامش را "دمانس زودرس"
گفت زایل میکند عقل و خرد
زندگی را رو به ویرانی برد
با چنین پیش آگهی در یک نگاه
اندک اندک زندگی گردد تباه
همزمان با او "بلولر " نیز بود
فکر و ذکرش واژه ی " اسکیز" بود
واژه ی امروز را بنیان نهاد
نام " اسکیزوفرن" بر آن نهاد
گفت بین فکر و احساس و عمل
رابطه "اسکیزم" گردد یحتمل
او برای صحبت از این ساز و کار
ساخت بنیاد علائم بر چهار
عاطفه محدود و بی پاسخ بود
یا تداعی سست و بی معنی شود
یا دودل گردد به کار و زندگی
اسیر حال در خود ماندگی
کرد مطرح هر یکی از دیگری
بعد از آن توصیف های بهتری
آنچه اکنون پایه ی تشخیص ماست
شرح حال مبتلای بی نواست
آنچه می بینیم اندر حال او
شرحی از کیفیت احوال او
وانچه در رفتار او جاری بود
پایه ی تشخیص بیماری بود
|ناشناس|
پ.ن:اگر نام شاعران و نویسندگان رو میدونید اطلاع بدین لطفا:)
سپاس